بیدماغ. [ دِ / دَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + دماغ )بی حالت و بی کیف. ( ناظم الاطباء ). کدر. ملول. ( یادداشت مؤلف ). افسرده. دلتنگ. رجوع به بیدل و دماغ شود. || زودخشم. زودرنج. بدمزاج. ( آنندراج ). به اندک چیزی خشمناک و متغیر شده. ( ناظم الاطباء ). || ناشکیبا. بی صبر و حوصله. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) بیحال بی ذوق .
فرهنگستان زبان و ادب
{cab over tractor} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] نوعی کامیون که اتاق آن مستقیماً بر روی موتور قرار دارد {cab over truck} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] نوعی تریلی که اتاق آن مستقیماً بر روی موتور قرار دارد
پیشنهاد کاربران
بی دماغ : [عامیانه، اصطلاح]افسرده، اوقات تلخ، دمق.