بی دست و پای

لغت نامه دهخدا

بی دست و پای. [ دَ ت ُ ] ( ص مرکب ) بی دست و پا در تمام معانی. رجوع به بیدست و پاشود. شاهد ذیل هم بمعنی اصلی که فقدان دست و پای باشد و هم به ناتوانی و زبونی ایهام دارد :
وگرغارت و کشتنت بود رای
همه روم گشتند بیدست و پای.
فردوسی.

پیشنهاد کاربران

بپرس