وگر ز درد بترسی حسد مکن که حکیم
مثل زند که حسد هست درد بی درمان.
عنصری.
موجب خاموشی من درد بی درمان و هجر بی پایان تست. ( سندبادنامه ص 74 ). درد بی درمان و محنت بی پایان بر دل و جان مستولی شده. ( سندبادنامه ص 188 ).دل خاقانی از تو نامزد شد
بهر دردی که بی درمان می آید.
خاقانی.
علاج درد بی درمان ندانست غم خود را سر و سامان ندانست.
نظامی.
ای زبان هم گنج بی پایان تویی ای زبان هم درد بیدرمان تویی.
مولوی.
گهی بر درد بی درمان بگریم گهی بر حال بیسامان بخندم.
سعدی.