بی درم. [ دِ رَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + درم ) بی سیم. که درم ندارد. بی پول. فقیر : اوحدی گر تو صد زبان داری عاشق بی درم زبون باشد.اوحدی.محتشم را بمال مالش کن بیدرم رابخون سگالش کن.نظامی.چرخ نه بر بی درمان میزندقافله محتشمان می زند.نظامی.رجوع به درم شود.