مست بیخویشتن از خمر ظلومست و جهول
مستی از عشق نکو باشد و بیخویشتنی.
سعدی.
رجوع به بی خویش و بی خویشتن شود. || اعمال غیرارادی و خلاف عقل کردن. خود رانگاه نتوان داشتن : و تأدیب این تأدی و بی حرمتی و تعریک این جنایت و بی خویشتنی که کرد بحد اعتبار رسانید. ( سندبادنامه ص 77 ).