کجا تو باشی گردند بی خطر خوبان
جسمت را چه خطر هر کجا بود یا کند.
شاکر خوارزمی.
هرکس که شاد نیست بقدر و بجاه اوبیقدر باد نزد همه خلق و بی خطر.
فرخی.
رسد ز خدمت او بی خطر بجاه و خطرکند ز خدمت او بی یسار ملک و یسار.
فرخی.
بس بی خطر و خوار کام یابی زین جای بی اندام و عمر سوتام.
ناصرخسرو.
این روزگار بیخطر و کار بی نظام وام است بر تو گر خبرت هست وام وام.
ناصرخسرو.
در چشم همت تو کزو دور چشم بدسیم حلال بی خطر است و زر عیار.
سوزنی.
|| بی رنج. نادشوار. بی مشقت : اگر نیافت خطر بی خطر مگر به درم
درست شد که خرد برتر و به از درمست.
ناصرخسرو.
بی خطر باشد فلان با او چنانک پیش زرگر بی خطر باشد کلال.
ناصرخسرو.