لغت نامه دهخدا
- بی حیله پیله ؛ از اتباع است.
رجوع به حیلة شود.، بیحیله. [ ل َ ] ( اِ ) یونانی و رومی خرفه. بقلةالحمقا. ( الفاظ الادویه ). این کلمه رادر برهان بمعنی خرفه آورده ولی در فرهنگ اسدی ( بکتابت 766 هَ. ق. ) مینویسد: خرفه ، بیخله ، بخله و پرپهن و فرفخ بود یعنی تخمگان. ( از یادداشت بخط مؤلف ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
بی سوسه. [ سو س َ / س ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی سوسه ) بی حیله. بدون شیله پیله. روراست : معامله بی سوسه ؛ معامله ای که در او هیچ حقه و تزویر نباشد. ( از یادداشت مؤلف ) . رجوع به سوسه شود.