بیحیایی. [ ح َ ] ( حامص مرکب ) جسارت و پررویی و گستاخی و بی شرمی و بی ادبی. ( ناظم الاطباء ). وقاحت. سخت رویی. سترگی. شوخی. پررویی. ( یادداشت بخط مؤلف ) : دوم پرده بیحیایی متن که خود میدرد پرده خویشتن.
سعدی.
فرهنگ فارسی
۱ - بی شرمی بی آزرمی مقابل حیا. ۲ - گستاخی جسارت .
پیشنهاد کاربران
زشتی بی شرمی
سمسول ورزیدن. [ س َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) بیشرمی کردن. شوخی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : تا به پنج رسید [ شربت شراب ] نشاط در ایشان آمد و رقص و کچول آغازیدند و لور و سمسول ورزیدند. ( راحة الصدور راوندی ) .