بی حوصله
/bihosele/
مترادف بی حوصله: تنگ حوصله، شتابزده، کم حوصله، ناحمول، ناشکیبا، ناصبور بی صبر، بی طاقت ، افسرده، ملول، بی شکیب، ناصبور
متضاد بی حوصله: پرحوصله، باحوصله
برابر پارسی: بی تاب، شتابزده
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
بد اخلاق، مشتاق، بی تاب، بی حوصله، بی صبر، نا شکیبا
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
بیحُوصِله: ١. بیتاب، نابردبار، ناشکیب، ناشکیبا ۲. شتابزده
بی تحمل
بی ظرف. [ ظَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی ظرف ) بدون ظرف خالص. بار بدون باردان. ظرف دررفته. || آنکه تحمل و گنجایش ندارد. ( ناظم الاطباء ) . کم حوصله. رجوع به ظرف شود.
بی مدارا ؛ ناشکیب. بی تحمل. با قلق و اضطراب. بی قرار. نابردبار. بی آرام :
چو رازت به شهر آشکارا شود
دل بخردت بی مدارا شود.
فردوسی.
چو زو این کژی آشکارا شود
به ناچار دل بی مدارا شود.
فردوسی.
چو رازت به شهر آشکارا شود
دل بخردت بی مدارا شود.
فردوسی.
چو زو این کژی آشکارا شود
به ناچار دل بی مدارا شود.
فردوسی.
بی حوصله ام
بی حال کسی که حوصله ندارد کسل
حوصله ندارم جواب بدم
کسی که حوصله ندارد
بی حوصله بودن
دپرس
کسل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)