بی حواس


مترادف بی حواس: بی هوش، بی حافظه، کم حافظه، کم حواس، پریشان فکر

برابر پارسی: پریشان، بی هوش

معنی انگلیسی:
absent-minded, out of spirits, in bad humour, in bad spirit, abstracted, oblivious

لغت نامه دهخدا

بی حواس. [ ح َ ] ( ص مرکب ) بیخود و بیهوش. ( آنندراج ). فراموشکار. ( یادداشت بخط مؤلف ).

واژه نامه بختیاریکا

تِوِر؛ هِرتِلِف؛ فَر فوت ( فِرتو ) ؛ بِردِنگ

پیشنهاد کاربران

بی حواسّ : غافل ، بی توجه به موقعیت و پیرامون خود ؛ پریشان حواس ( مترادف : گیج ، سر به هوا ، حواسّ پرت ) ( ( چرا بی حواس شده ای ؟ ) )

بپرس