بیحضور. [ ح ُ ] ( ص مرکب ) غایب. || غافل و بی خبر. ( ناظم الاطباء ) : ترا که در لب نوشین هزار گونه شفاست چرا همیشه مرا بیحضور باید داشت ؟ملاشانی تکلو ( از آنندراج ).|| مضطرب. || آزرده و رنجیده. || خشمناک. ( ناظم الاطباء ).