بی حرکت

/biharekat/

مترادف بی حرکت: آرام، ثابت، راکد، ساکن

متضاد بی حرکت: متحرک

برابر پارسی: بی جنبش، آرام

معنی انگلیسی:
fixed, immobile, immovable, steady, still, motionless, quiet, set, stationary, inert, put

فرهنگستان زبان و ادب

{akinetic} [علوم پایۀ پزشکی] فاقد حرکت؛ مربوط به بی حرکتی

واژه نامه بختیاریکا

پا بُر

جدول کلمات

ساکن, لس

مترادف ها

still (صفت)
ساکت، ارام، ساکن، راکد، خاموش، بی حرکت

vapid (صفت)
خنک، بی روح، بی مزه، بی حس، مرده، بی حرکت

frozen (صفت)
محکم، بسته، سرمازده، یخ زده، منجمد یا یخ زده، بی حرکت، بدون ترقی، غیر قابل پرداخت تاانقضا مدت

otiose (صفت)
مهمل، بی سود، بی مصرف، بی حرکت، بی نفع

static (صفت)
ساکن، راکد، بی حرکت، ایستاده، ایستا، وابسته به اجسام ساکن

stationary (صفت)
ساکن، بی تغییر، بی حرکت، ایستا، لایتغیر، استاده

motionless (صفت)
ساکن، بی حرکت

immobile (صفت)
ثابت، بی حرکت، بی جنبش، جنبش ناپذیر

unmoved (صفت)
بی حرکت

moveless (صفت)
بی حرکت

stabile (صفت)
بی حرکت، مستقر و پایدار، بدون حرکت، مقاوم در برابر فلز خوردگی

فارسی به عربی

ثابت , ساکن , ما زال , مجمد

پیشنهاد کاربران

جماد
راکد
راکد . . . . لس . . ساکن . . . .
inert
ساکن
بی تحرک
بی حرکت
The inert figure of a man could be seen lying in the front of the car
هیکل یه آدم ساکن درازکشیده جلو ( چرخ ) اون ماشین دیده میشد
ایستا، آرام، ثابت، راکد، ساکن
ساکن
در پهلوی " اپی روگ " یا بی روگ ، أروگ
ایستا

بپرس