خار یابد همی ز من در چشم
دیو بی حاصل دوالک باز.
ناصرخسرو.
ز بهر چیز بی حاصل نرنجی به بود زیرابسی بهتر سوی دانا ز مرد ژاژخای ابکم.
ناصرخسرو.
میدهد دل مر تو را کاین بیدلان بی تو گردند آخر از بیحاصلان.
مولوی.
نیکخواهانم نصیحت میکنندخشت در دریا زدن بیحاصل است.
سعدی.
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی حاصل من از افسون چشم مست و او از بوی گیسویت.
حافظ.
قلب بی حاصل ما را بزن اکسیر مرادیعنی از خاک در دوست نشانی بمن آر.
حافظ.
ریخت چون دندان امید زندگی بیحاصل است مهره چون برچیده شد بازی به آخر میرسد.
صائب.