بی جفت. [ ج ُ ] ( ص مرکب ) بی عدل. بی نظیر. بی مثل. بی مانند : فرستاده را موبد شاه گفت که ای مرد هشیار بی یار و جفت.فردوسی.چو برداشت از آن دوکدان پنبه گفت بنام خداوند بی یار و جفت.فردوسی.در لئیمان به طبع ممتازی در خسیسان به فعل بی جفتی.علی قرط اندکانی.