بی تکلیفی


معنی انگلیسی:
suspense, abeyance

مترادف ها

suspension (اسم)
متارکه، وقفه، تعلیق، ایست، توقف، تاخیر، تعطیل، بی تکلیفی، اندروایی، اویزانی، سوسپانسیون، اندروا، اویزش

abeyance (اسم)
بی تکلیفی، وقفه، تعلیق

indeterminacy (اسم)
نا معلومی، بی تکلیفی، پادر هوایی

deadlock (اسم)
وقفه، بن بست، بی تکلیفی

unconventionality (اسم)
بی تکلیفی، عدم رعایت اداب و رسوم

فارسی به عربی

تعلیق

پیشنهاد کاربران

بپرس