معنی اصطلاح - > طاقت کسی را طاق کردن
کسی را بی صبر / بی تحمل کردن؛ تحمل کسی را از او گرفتن
مثال:
زندگی سخت و بدرفتاری اطرافیان طاقتش را طاق کرده بود و تصمیم گرفت که پشت به همه چیز کند و به جای دوری برود که هیچ کس او را نشناسد.
کسی را بی صبر / بی تحمل کردن؛ تحمل کسی را از او گرفتن
مثال:
زندگی سخت و بدرفتاری اطرافیان طاقتش را طاق کرده بود و تصمیم گرفت که پشت به همه چیز کند و به جای دوری برود که هیچ کس او را نشناسد.