بی تاب شدن
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
از تاب شدن ( بیهقی )
معنی اصطلاح - > طاقت کسی طاق شدن
صبر / تحمل / حوصله ی کسی به پایان رسیدن؛ بی تاب شدن
مثال:
دیگه داشت طاقتم طاق می شد و می ترسیدم که بلایی به سرش بیارم.
صبر / تحمل / حوصله ی کسی به پایان رسیدن؛ بی تاب شدن
مثال:
دیگه داشت طاقتم طاق می شد و می ترسیدم که بلایی به سرش بیارم.