رهی خواهی شدن کآن ره دراز است
به بی برگی مشو بی برگ و ساز است.
نظامی.
به بی برگی سخن را راست کردم نه او داد و نه من درخواست کردم.
نظامی.
بسی دلتنگی و زاری نمودیم بسی خواری و بی برگی بدیدیم.
عطار.
چونکه با بی برگی غربت بساخت برگ بی برگی بسوی او بتاخت.
مولوی.
زمستانست و بی برگی بیا ای باد نوروزی بیابانست و تاریکی بیا ای قرص مهتابم.
سعدی.
اگر عنقا ز بی برگی بمیردشکار از چنگ گنجشکان نگیرد.
سعدی.
گر بی برگی بمرگ مالد گوشم آزادی را به بندگی نفروشم.
دهخدا.