بی بار


مترادف بی بار: بی بر، بی ثمر، بی حاصل، بی میوه، عقیم

متضاد بی بار: بارور، پربار، پرحاصل

معنی انگلیسی:
barren, blank, fruitless, unfruitful, infecund

مترادف ها

unfruitful (صفت)
بی ثمر، بی حاصل، بیهوده، بی بار

sterile (صفت)
عقیم، بایر، نازا، سترون، بی بار، بی حصل

infertile (صفت)
بی حاصل، غیر حاصلخیز، بی بار

فارسی به عربی

عقیم , معقم

پیشنهاد کاربران

بپرس