بی اندام
/bi~andAm/
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بی تناسب، ناهموار.
پیشنهاد کاربران
اندام علاوه بر این که به معنی عضو بدن است، به این معنی هم هست: کاری به نظام باشد چنانکه گویند اندام گرفت، هر کاری که آراسته و بااصول باشد.
پس بی اندام یعنی: آشفته و بی نظم و بی تناسب
اسدی توسی در گرشاسب نامه:
... [مشاهده متن کامل]
چنین آمد آیینشان از نخست
بُد آیین و کیشی بی اندام و سست
حافظ:
هرچه هست، از قامت ناساز بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
پس بی اندام یعنی: آشفته و بی نظم و بی تناسب
اسدی توسی در گرشاسب نامه:
... [مشاهده متن کامل]
چنین آمد آیینشان از نخست
بُد آیین و کیشی بی اندام و سست
حافظ:
هرچه هست، از قامت ناساز بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
"فرخی را سگزیی دید بی اندام جبه ای پیش و پس چاک پوشیده. . . و پای و کفش بس ناخوش. "
چهارمقاله نظامی عروضی حکایت چهارم از مقاله دوم
بی اندام در این متن یعنی شوریده و از متن می شود استنباط کرد شخصی که در لباس پوشیدن دچار بی قاعدگی و پریشانی است.
چهارمقاله نظامی عروضی حکایت چهارم از مقاله دوم
بی اندام در این متن یعنی شوریده و از متن می شود استنباط کرد شخصی که در لباس پوشیدن دچار بی قاعدگی و پریشانی است.