مست، متلون، نااستوار، بی ثبات، متزلزل، بی استحکام، بی عزم، بی اطمینان
بی استحکام
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
ی قوام. [ ق ِ / ق َ ] ( ص مرکب ) ( از: بی قوام ) ناپایدار. بی ثبات. بی استحکام :
پرهیز کن از کسی که نشناسد
دنیا و نعیم بی قوامش را.
ناصرخسرو.
رجوع به قوام شود.
پرهیز کن از کسی که نشناسد
دنیا و نعیم بی قوامش را.
ناصرخسرو.
رجوع به قوام شود.