بی اساس

/bi~asAs/

مترادف بی اساس: بی اصل، بی بنیاد، بی پایه، بی ربط، بی سروته، پوچ، سست، سست بنیان، مهمل، نامعتبر، واهی

متضاد بی اساس: معتبر، اساسمند، محکم

برابر پارسی: بی پایه

معنی انگلیسی:
unfounded, groundless, baseless, footless, idle, ill-founded, insupportable, needless, unsubstantiated, unsupported

واژه نامه بختیاریکا

فِزِرتی

مترادف ها

delusive (صفت)
واهی، فریبنده، بی اساس، گمراه کننده، موهوم، وهمی یا خیالی

unsubstantial (صفت)
واهی، بی اساس

baseless (صفت)
بی اساس، بی ماخذ

unfounded (صفت)
بی اساس، بی پایه، بی اصل

groundless (صفت)
بی اساس

idle (صفت)
سست، بی اساس، تنبل، بیهوده، بی کار، عاطل، بیخود، بی پر و پا

insubstantial (صفت)
خیالی، بی اساس، غیر واقعی، بی جسم، بی موضوع

vaporous (صفت)
پوچ، بی اساس، بخاردار، مانند بخار

fragile (صفت)
ضعیف، نازک، بی اساس، لطیف، شکستنی، شکننده، ترد، زودشکن، باریک

فارسی به عربی

بلا اساس , عاطل

پیشنهاد کاربران

واهی. ( ع ص ) سست. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) . واهن. ( مهذب الاسماء ) . ضعیف. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : تدبیری دیگر ساختند در برانداختن خوارزمشاه التونتاش سخت واهی و سست و زفت. ( تاریخ بیهقی ص 87 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

قبه ای برساختستی از حباب
آخر آن خیمه ست بس واهی طناب.
مولوی. ( مثنوی چ نیکلسون دفتر4 ص 375 )

unsubstantiated
groundless
پوشالی

بپرس