بی ادب
/bi~adab/
برابر پارسی: بیفرهنگ
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بی فرهنگ.
۳. بی تربیت.
۴. گستاخ.
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
پست، بی ادب، عاری از خیال، افتاده، صغیر، دون
ناهنجار، درشت، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، زبر
زشت، تجاوز به عصمت، جسور، ابدار، گستاخ، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، خشن در رفتار، نا هموار، خام، غیر متمدن
بی سواد، بی ادب، بی فرهنگ، دارای سلیقه پست
وحشی، وحشیانه، بربری، بی ادب
بی ادب، بی تربیت، خشن، زمخت، غیر متمدن
بی ادب، هتاک
وحشی، بی ادب، بی تربیت، بی تمدن
بی ادب، بی نزاکت، بی جا
تند، بی ادب، بی نزاکت، بی ادبانه
بی ادب، خشن، خشن در رفتار
بی ادب، خشن، خشن و رذل
بی ادب، بی تربیت، غیر متمدن، بد تربیت شده
وحشی، بی ادب، غیر متمدن
بد خو، بی ادب، بی تربیت، بد روش
بی ادب، صرفنظر از، قطع نظر از، بیطرف، احترام نگذار، بدون مراعات
بی ادب، خشن، فاقد رفتار شایسته، بدون اداب
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
تارک ادب . [ رِ اَ دَ ] ( ص مرکب ) بی ادب . ( آنندراج ) ( فرهنگ نفیسی ) . گستاخ و بدخوی . ( فرهنگ نفیسی ) :
در هند که زادگانْش تارک ادب اند
لبریز جهالت اند و فاضل لقب اند
اوساطالناس چون از اول همه حشو
... [مشاهده متن کامل]
اشراف همه سید و قنبرنسب اند.
واله هروی ( ازآنندراج ) .
رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 74 شود.
در هند که زادگانْش تارک ادب اند
لبریز جهالت اند و فاضل لقب اند
اوساطالناس چون از اول همه حشو
... [مشاهده متن کامل]
اشراف همه سید و قنبرنسب اند.
واله هروی ( ازآنندراج ) .
رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 74 شود.
بی ادبی : مورد حمله قرار دادن حرمت طرف مقابل
مفرد بی ادبان
بی احترام بی نزاکت وبی کلاس کسی ک عوض نمیشه وهمیشه بی ادب بی تربیت میمونه
بی نزاکت
بی ادب کسی است که بی تربیتی می کند و گستاخ است و کارهای ناپسند و کاری که کسی دوست ندارد انجام انجام کار شخصی در برابر او این پیشنهاد می دهد که تو بی ادبی
بی تربیت
گستاخ
کسی که مبادی آداب نیست، شخص بی نزاکت، شخصی که ادب را رعایت نمی کند.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)