بی اختیار

/bi~extiyAr/

مترادف بی اختیار: بلااراده، بی اراده، ملزم، ناچار، ناگزیر

متضاد بی اختیار: مختار

معنی انگلیسی:
compulsive, involuntary, [adv.] involuntarily

فرهنگ معین

(اِ ) [ فا - ع . ] (ص . ) ۱ - بی اراده . ۲ - بدون فکر و تصمیم قبلی .

واژه نامه بختیاریکا

بی صلاح

مترادف ها

spontaneous (صفت)
خود بخود، بی اختیار، خود انگیز

involuntary (صفت)
غیر ارادی، غیر عمدی، بی اختیار

فارسی به عربی

تلقائی

پیشنهاد کاربران

بی - اِختیار: ١. بی - اراده، ناخواسته، ناخودآگاه، ناگهان؛ لگام - گسیخته، مهارنشده، بدون مهارداری، ناچیره، خودبەخود، خودانگیز، خودجوش ٢. بایسته، ناچار، ناگزیر، ناگریز
بی مهار
نا خود آگاه
ناخواسته
ناواخودانه
بی اختیار: [عامیانه، اصطلاح] بدون اراده و تصمیم .
بی خویش
بی خویشتن
ناخوداگاه
اجازه کاری نداشتن
بی اراده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس