بی اثر کردن


معنی انگلیسی:
abrogate, deactivate, frustrate, inactivate, negate, neutralize, nullify

مترادف ها

nullify (فعل)
برانداختن، لغو کردن، خنثی نمودن، خنثی کردن، بی اثر کردن، بهم زدن

undo (فعل)
باطل کردن، خنثی کردن، خراب کردن، بی اثر کردن، باز کردن، واچیدن، بیابرو کردن

void (فعل)
باطل کردن، بی اثر کردن، باطل شدن، خارج شدن، بیرون ریختن، پوچ کردن، دفع شدن، از درجه اعتبار ساقط کردن

counteract (فعل)
خنثی کردن، بی اثر کردن، عمل متقابل کردن

foil (فعل)
خنثی کردن، دفع کردن، بی اثر کردن، فلز را ورقه کردن

deactivate (فعل)
از اثر انداختن، بی اثر کردن، ناکنش ور کردن، بی خاصیت کردن

enervate (فعل)
بی اثر کردن، ناتوان کردن، سست کردن، بی رگ کردن، بی حال کردن، جسما ضعیف کردن

فارسی به عربی

ابطل , صد ، إحباطٌ، الغاء , ورق القصدیر

پیشنهاد کاربران

بپرس