بگومگو کردن


معنی انگلیسی:
bicker, debate, quarrel, expostulate, bandy

لغت نامه دهخدا

بگومگو کردن. [ ب ِ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جر و بحث کردن.مباحثه. مجادله. مشاجره. محاجه کردن. گفتگو کردن.

فرهنگ فارسی

گفتگو کردن جر و بحث کردن مباحثه کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس