این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
مترادف ها
sheer(قید)
یک راست، بکلی، بطور عمودی
exactly(قید)
عینا، یکسره، کاملا، بدرستی، بکلی، چنین است
quite(قید)
واقعا، تماما، کاملا، بکلی
throughout(قید)
تماما، سراسر، سرتاسر، بکلی، از درون و بیرون
utterly(قید)
کاملا، بکلی، جمعا، مطلقا
فارسی به عربی
بالضبط , تماما , فی کافة انحاء , مطلق
پیشنهاد کاربران
یک قلم. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ) . || کنایه از تمام و مجموع. ( از آنندراج ) . همه. بالکل. ( غیاث ) . همگی. جملگی. تماماً. ( ناظم الاطباء ) : ... [مشاهده متن کامل]
بس که فکرم یک قلم گردید صرف نوخطان نامه ٔعصیان من چون مشق طفلان شد سیاه. محمد سعید اشرف ( از آنندراج ) . عالم به یک قلم شده در چشم من سیاه تا زیر مشق خط شده روی چو ماه تو. ملامفید بلخی ( از آنندراج ) . خطش گرفته صفحه ٔ رو را به یک قلم یارب کسی مباد به روز سیاه من. ملامفید بلخی ( از آنندراج ) . الهی پرتو از نور یقین ده شمع جانم را بشوی از حرف باطل یک قلم لوح بیانم را. مخلص کاشی ( از آنندراج ) . || یک جا. یک بار. یک باره. در میان بازاریان مصطلح است ، گویند: فلانی یک قلم صدهزار تومان جنس خرید. یک قلمه. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ م َ / م ِ ] ( ص نسبی، اِ مرکب ) کل. تمام. مجموع. همه. ( یادداشت مؤلف ) : قاضی از عالم رفته مولانا ضیاءالدین قاضی یک قلمه ٔ کرمان شده. ( مزارات کرمان ص 22 ) . و رجوع به یک قلم شود.