مرد بخرد هرچه بخواهد بکف آرد.
فرخی.
گرآری بکف دشمن پرگزندمکش درزمان بازدارش ببند.
اسدی.
ترا کنون که بهار است جهد آن نکنی که نانکی بکف آری مگر زمستان را
ناصرخسرو.
گردون بکفایت بکف آورد رکابش آری چه عجب کسب شرف کار کفات است.
انوری ( از آنندراج ).
ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارندتا تو نانی بکف آری و بغفلت نخوری.
( گلستان ).
دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت اﷲاﷲ که تلف کرد و که اندوخته بود.
حافظ.
|| ظاهر کردن. ( ناظم الاطباء ) ( مؤید الفضلاء ).