بکری

لغت نامه دهخدا

بکری. [ ب ِ ] ( حامص ) دوشیزگی. بکر بودن.
- بکری داشتن ؛ دوشیزگی داشتن. بکارت داشتن :
من آن زن فعلم از حیض خجالت
که بکری دارم و شویی ندارم.
خاقانی.
|| تازگی. نوی. || ابداع. ابتکار :
سرحد خلقت شده بازار او
بکری قدرت شده در کار او.
نظامی.

بکری. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به ابوبکر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || منسوب به بنی بکربن عبدمناف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از سمعانی ) ( آنندراج ). || منسوب به بنی بکربن وائل. ( منتهی الارب ) ( از سمعانی ) ( آنندراج ). || منسوب به بکربن عون نخعی. ( از سمعانی ).

بکری. [ ب َ ] ( ص ) مست. ( آنندراج ) :
باز خم باده پریخانه شد
دختر رز، بکری پیمانه شد.
میرزا معز فطرت ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

۱- دوشیزگی بکر بودن . ۲- تازگی .
مست ٠

دانشنامه آزاد فارسی

بَکْری
خاندانی از علما و شیوخ طریقت بَکریّه در مصر. از مشهورترین اعضای این خاندان می توان علی ابوالحسن بن عبدالرحمان (۸۹۸ـ۹۵۲ق) و محمد بن محمد ابی السُرور (۹۹۸ـ ح۱۰۶۰ق) را نام برد. علی ابوالحسن شعر نیز می سرود. اشعار او در ترجمان الاسرار و تجلیات الاخیار، و رسالات صوفیانه اش در هدایت المُرید للسبیل الحمید گرد آمده است. همچنین، تألیفاتی در تفسیر قرآن و موضوعات عرفانی به او منسوب است. ابن ابی السرور آثاری در تاریخ عمومی نوشته است که تقریباً همه به تاریخ عثمانی و مصر در زمان مؤلف ختم می شود. برخی از تألیفات او را، به اشتباه، به پدرش محمد نسبت داده اند. اثر مهم ابن ابی السرور در تاریخ، عیون الاخبار و نُزهة الابصار است. از دیگر بزرگان دودمان بکری، احمد بن عبدالله الواعظ (قرن ۷ق) است. آثار وی عمدتاً تواریخ افسانه وار سلحشوران صدر اسلام، ازجمله فتوح الیمن، است که جنگ های علی (ع) با کفار یمن را حکایت می کند. بعضی از علمای مسلمان، ازجمله ذهبی، وی را دروغ پرداز خوانده اند.

مترادف ها

maidenhead (اسم)
پرده بکارت، بکری، بکارت

پیشنهاد کاربران

بپرس