بکار گماشتن

لغت نامه دهخدا

بکار گماشتن. [ ب ِ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) بکار داشتن. بکار واداشتن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بکار داشتن

مترادف ها

engage (فعل)
مشغول کردن، گرفتن، از پیش سفارش دادن، نامزد کردن، استخدام کردن، بکار گماشتن، متعهد کردن، درهم انداختن، گیر دادن، گرو گذاشتن، گرو دادن، قول دادن، نامزد گرفتن، عهد کردن

employ (فعل)
مشغول کردن، استعمال کردن، استخدام کردن، بکار گرفتن، بکار گماشتن، استخذام کردن

فارسی به عربی

استخدام
اشغل

پیشنهاد کاربران

بپرس