بکار رفتن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
از عهده برامدن، دفاع کردن، پاسخ دادن، جواب دادن، جوابگو شدن، بکار امدن، بکار رفتن، بدرد خوردن، جواب احتیاج را دادن، عهده دار شدن
بکار رفتن، بدرد خوردن، خوراک دادن، خدمت کردن، پیشخدمتی کردن، توپ را زدن، خدمت انجام دادن
فارسی به عربی
جواب
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید