بکار انداختن

لغت نامه دهخدا

بکار انداختن. [ ب ِ اَت َ ] ( مص مرکب ) براه انداختن. ( واژه های نو فرهنگستان ایران ). استعمال کردن. بکار بردن. اعمال کردن. مجری. معمول. مستعمل کردن.

فرهنگ فارسی

براه انداختن . استعمال کردن . بکار بردن . اعمال کردن . مجری معمول مستعمل کردن .

مترادف ها

agitate (فعل)
تحریک کردن، بکار انداختن، پریشان کردن، تکان دادن، اشفتن، سراسیمه کردن، مضطرب کردن

use (فعل)
بکار انداختن، بکار بردن، استعمال کردن، مصرف کردن، بهره برداری کردن از، استفاده کردن

exploit (فعل)
بکار انداختن، بکار بردن، استخراج کردن، استثمار کردن، بهره برداری کردن از

operate (فعل)
قطع کردن، عمل کردن، بکار انداختن، اداره کردن، گرداندن، راه انداختن، بفعالیت واداشتن، بهره برداری کردن، دایر بودن، عمل جراحی کردن

exercise (فعل)
عمل کردن، بکار انداختن، استعمال کردن، تمرین کردن، تمرین دادن

activate (فعل)
فعال کردن، کنشور کردن، به فعالیت پرداختن، تخلیص کردن، سوق دادن، بکار انداختن

actuate (فعل)
برانگیختن، تحریک کردن، سوق دادن، بکار انداختن

put on (فعل)
انجام دادن، بکار انداختن، افزودن، وانمود کردن، زدن، پوشاندن، اعمال کردن، بخود بستن، دست انداختن، تحمیل کردن، صرف کردن، پوشیدن، برتن کردن، گذاردن، وانمود شدن، بکار گماردن

exercitation (اسم)
تمرین، استعمال کردن، ورزش، تمرین دادن، بکارانداختن

فارسی به عربی

اشتغل , ماثرة
تمرین , شغل , نشط , هیج

پیشنهاد کاربران

پیشنهادِ واژه: " کَرآختن:karāxtan/کَرآزاندن:karāzandan"
به جایِ واژگانِ " to funktion ، to operate " از زبانهایِ رُمَنیک و " betaetigen، funktionieren " از زبانِ آلمانی، واژه یِ " کرآختن/کرآزاندن" را پیشنهاد می کنم.
...
[مشاهده متن کامل]

نکته 1:
" کرآختن" برآمده از " کَر:kar" از زبانِ اوستایی به همراه کارواژه یِ " آختن" است.
ما " کَر" را به همراهِ پسوندِ " دَن"، به ریختِ" کَردن" نیز داریم. همانگونه که " دا" از زبانِ اوستایی هم به ریختِ " دادن" و هم به ریختِ " داختن = دا. آختن" در واژه یِ" پَرداختن" درآمده است، بهمچنین " کَر" از زبانِ اوستایی نیز می تواند به ریختِ " کَردن" و " کَرآختن" دربیاید.
نکته 2:
بُنِ کُنونیِ " کرآختن"، " کَرآز" می باشد؛چراکه بُنِ کُنونیِ " آختن"، " آز" می باشد.
حالتِ سببی ( Kausativ ) / گذرایِ " کرآختَن" ، " کَرآزاندن" با بُنِ کُنونیِ " کَرآزان" می باشد.
از همین " کَرآزاندن" می توان واژگانی همچون " کرآزانه" و " کرآزانِش" را بیرون بکشیم ( بمانندِ " رایانه/رایانِش ) .
نکته 3:
ما می توانیم پیشوندهایی همچون " فَر، پَر، هم، بَر و. . . " را با کارواژه هایی همچون " کرآختن/کرآزاندن" همراه سازیم و نوواژگانی را بسازیم.
پَسگَشت:
ستونِ 444 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ باستان" ( کریستین بارتولومه )

بکار انداختن
لغت نامه دهخدا
بر کار کردن . [ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آماده ٔ کار کردن . بکار انداختن . برای بکار بردن مهیا ساختن : لیث علی منجنیق ها بر باره برنهاد و بر کار کرد. ( تاریخ سیستان ) . بعد از آن بپای حصار طاق شد و منجنیقها بر کار کرد. ( تاریخ سیستان ) .

بپرس