چنین پاسخ آوردش اسفندیار
که گفتار بیشی نیاید بکار.
فردوسی.
اگر صد هزارند و گر صد سوارفزونی لشکر نیاید بکار.
فردوسی.
تو این تاج و انگشتری را بداربود روز کاین هردو آید بکار.
فردوسی.
ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آیدکلید باغ ما را ده که فردامان بکار آید.
فرخی.
امیر ضعیف بکار نیاید. ( تاریخ بیهقی ).بود پادشا سایه کردگار
بی او پادشاهی نیاید بکار.
اسدی.
خرد ما را بکار آید اگر چندنمیدارد بکارش نابکاری.
ناصرخسرو.
با خاطر منور روشن تر از قمرناید بکار هیچ مقر قمر مرا.
ناصرخسرو.
فعل و سخن مر ترا بکار کی آیدچون تو همی مست کرده ای دل هشیار.
ناصرخسرو.
گفت چرا مرا میزنید آنکس را میطلبم که شما او را میطلبید و من پیش از شما او را شناخته ام مرا مزنید که من شما را بکار آیم. ( قصص الانبیاء ص 199 ).و اسبابی که پارسیان را بکار آید. ( فارسنامه ابن البلخی ص 137 ). و گیاه مرغزار «قالی » بزمستان بکار آید و تابستان چهار پایان را زیان دارد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 154 ).
درستی گرچه دارد کار و باری
شکسته بسته نیز آید بکاری.
نظامی.
هرکه کند صحبت نیک اختیارآید روزیش ضرورت بکار.
نظامی.
بکار آی اندرین کارم به یک چیزکه روزی من بکار آیم ترا نیز.
نظامی.
|| مناسب بودن. ( ناظم الاطباء ذیل بکار ). || لایق و سزاوار بودن. ( ناظم الاطباء ). || مقبول بودن. پسند آمدن : مرا تخت بر بر نیاید بکار
اگر بد رسد بر تن شهریار.
فردوسی.