بژکم

لغت نامه دهخدا

بژکم. [ ب َ ک َ ] ( اِمص ) بژگم. بازداشتن. منع کردن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). منع و بازداشت. || ( ص ) بازدارنده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(بَ کَ ) ۱ - (اِ. ) منع ، بازداشت . ۲ - (ص . ) بازدارنده ، مانع .

پیشنهاد کاربران

بپرس