بژهان

لغت نامه دهخدا

بژهان. [ ب ُ ] ( اِ ) غبطه و آن صفتی است در آدمی که چون چیزی پیش کسی ببیند آرزو کند که مثل آن چیز او را باشد بی آنکه از آن شخص زایل شود. واین محمود است برخلاف حسد چه حسود خواهد که آن چیز او را باشد و آن شخص محروم ماند. ( برهان ) ( از انجمن آرای ناصری ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و در ادات الفضلاء به بای فارسی آمده است. ( مجمعالفرس ) :
بر پیچش زلف تست شب را غیرت
بر تابش روی تست مه را بژهان.
بهرامی ( از مجمعالفرس ).
پژهان. و رجوع به پژهان شود. || میل شدید. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) صفتی است در آدمی که خوبی دیگران را برای خود نیز خواهد و این صفت برخلاف حسد ممدوح است چه حسود صفات خوب دیگران را فقط از برای خود خواهد اما بژهان چنین نیست غبطه .

فرهنگ معین

(بُ ) (اِ. ) = پژهان : صفتی است در آدمی که خوبی دیگران را برای خود نیز خواهد و این صفت برخلاف حسد ممدوح است چه حسود صفات خوب دیگران را فقط از برای خود خواهد اما بژهان چنین نیست ، غبطه .

فرهنگ عمید

۱. آرزو.
۲. غبطه، آرزوی چیزهای خوبی که دیگران دارند بدون آرزو داشتن زوال آن برای دیگران: بر پیچش زلف توست شب را غیرت / بر تابش روی توست مهر را بژهان (بهرامی: شاعران بی دیوان: ۴۱۰ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس