بژندی. [ ب َ ژَ ] ( اِ ) نامرادی. دردمندی. بیچارگی. تنگی معیشت. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). همانا نژندی را بژندی دانسته اند. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). شعوری گوید: حرکت اول کلمه درست معلوم نیست. ( فرهنگ شعوری ).