بژم
لغت نامه دهخدا
بژم. [ ب َ ] ( اِ ) پژم. پژ. رجوع به پژ و پَژْم شود. این کلمه مزید مؤخر امکنه آید مانند: بیرون بژم ، میان بژم ،کوه بژم ، کیوان بژم ، کوهستان دوبژم ، و مزید مقدم : بژم عباس کوتی و بژم موسی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید