بچشم اوردن

لغت نامه دهخدا

( بچشم آوردن ) بچشم آوردن. [ ب ِ چ َ / چ ِ وَ دَ ] ( مص مرکب ) بچشم کردن. اعتنا به شأن چیزی کردن. ( آنندراج ). || برگزیدن. ( آنندراج ) :
غم تو در دل من همچو دزد خانگی است
که هرچه روز بچشم آورد به شب دزدد.
افضلی جرپاذقانی.
و رجوع به چشم شود.

فرهنگ فارسی

( بچشم آوردن ) بچشم کردن یا بر گزیدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس