بچزاندن. [ ب ِ چ ِ دَ ] ( مص ) ( از: ب + چزاندن ). چزاندن. کسی را به گریه و زاری واداشتن. آزار و اذیت کردن. ستم رساندن. با جبر و ستم روح و جسم کسی را معذب و آزرده ساختن. || مانع رشد جسمی شدن : فلان بیماری او را چزاند؛ مایه سوختن و پژمرده شدن او شد.