بچ بچ

لغت نامه دهخدا

بچ بچ. [ ب ُ ب ُ ] ( اِ صوت مرکب ) حرف زدنی باشد در نهایت آهستگی و سرگوشی را نیز گویند. ( برهان قاطع ). پژپژ. ( آنندراج ). سخنی باشد که پوشیده از مردم گویند. بیخ گوشی. امروز پِچ پِچ گویند. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). سرگوشی. نجوا. ( ناظم الاطباء ). || لفظی است که شبانان بز را بدان نوازش کنند و پیش خود خوانند. ( برهان قاطع ). پژپژ. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). لفظی که بز را بدان نوازند. ( فرهنگ اسدی ) :
سخن شیرین از زفت نیارد بر
بز به بچ بچ بر هرگز نشود فربه.
رودکی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - سخن گفتن در نهایت آهستگی . ۲ - سر گوشی زیر گوشی . ۳ - لفظی است که شبانان بز را بدان نوازش کنند و پیش خود خوانند .

پیشنهاد کاربران

بپرس