تا زبغرت زنیم پر از باد کن بچت
ورنه تپانچه بازخوری تو ز ما به پک.
پوربهای جامی ( از فرهنگ نظام ).
|| گوشت پهلوی لب.( از فرهنگ شعوری ). در تداول عامه خراسان بُغ و بُک نیز بمعنی گوشتهای روی گونه و اطراف دهان بکار رود وگویند: وربکم مزنی ، یا: وربغم مزنی ( بربکم می زنی )؟ || موی پیش سر. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ رشیدی ) ( فرهنگ جهانگیری ). || پالایش آب و شراب. زهاب. ( از فرهنگ شعوری ).بچ. [ ب َ ] ( اِ ) در اصطلاح محلی کوهستان های کرمان بجای بچه بکار میرود اعم از حیوانات و حشره و انسان. مثل : مگسها بچ دادند؛ یعنی زنبوران عسل بچه پراندند.