بپیش. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) در پیش. در قبل. در سابق. || درحضور. روبرو. ( ناظم الاطباء ). || پیشاپیش. مقدم بر دیگران : به پیش اندرون رستم پهلوان پس پشت او سالخورده گوان.
فردوسی.
|| ( صوت ) در تداول نثرمعاصر به صورت امر به پیش رفتن بکار رود یعنی با صرف فعل «رو» و در شمار اصوات است.