بوی سوز


مترادف بوی سوز: آتشدان، بخوردان، عودسوز، مجمر، افسونگر، پریسای

لغت نامه دهخدا

بوی سوز. ( نف مرکب ، اِ مرکب ) پریخوان.بدین جهت که او وقت احضار پری چیزهای خوشبو را می سوزد. ( آنندراج ). || مجمر و آتشدان. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). عودسوز. مجمر. عطرسوز. مجمره. مدخته. مقطر. مقطره. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
تو پری من بوی سوزم گر بود صد بوی خوش
بوی سوزی میکنم تا بشنوم بوی ترا.
ملاطغرا ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) مجمر آتشدان .

فرهنگ معین

(اِمر. ) مجمر، آتشدان .

فرهنگ عمید

۱. ظرفی که در آن آتش می ریزند و بخور دود می کنند، آتشدان، بخوردان، عودسوز.
۲. (اسم، صفت ) افسونگر، پریسای: تو پری من بوی سوزم گر بُوَد صد بوی خوش / بوی سوزی می کنم تا بشنوم بوی تو را (ملاطغرا: لغت نامه: بوی سوز ).

پیشنهاد کاربران

بپرس