بوی سا. ( اِ مرکب ) و بوی سای ؛ سنگی باشد که عطریات بر آن سایند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). سنگ صلایه. ( ناظم الاطباء ). مداک. صلایه. صلادة. ( زمخشری ). صلایه. ( منتهی الارب ). مدوک. ( منتهی الارب ) : این بوی سای این فلکی هاون میسایدم بدسته آزارش.ناصرخسرو.