بوژ

لغت نامه دهخدا

بوژ. ( اِ ) گرانی و سنگینی تب و حرارت باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) .

بوژ. [ ب َ ] ( اِ ) گرداب. ( برهان ) ( آنندراج ) ( مجمع الفرس ) ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) گرداب .

فرهنگ معین

( اِ. ) ۱ - گرداب . ۲ - سنگینی حال و تب و حرارت بدن .

فرهنگ عمید

گرداب.

پیشنهاد کاربران

بوژ آباد قریه ای است در بخش میان جلگه شهر عشق آبادنرسیده به روستای فدیشه نه قدیشه
بوژ یعنی بگوکه بخاطر تداخل زبان عربی به بوش تبدیل شده.
بوژان احتمالا معنی سخنوران یا گویندگان است

بپرس