بوند
لغت نامه دهخدا
بوند. [ ب ُ وَ / وِ ] ( ص ، اِ ) مرد آهسته. || مرد صاحب نخوت و هستی را گویند. ( برهان ). مردم صاحب نخوت و تکبر و مردم مغرور و خودبین.( ناظم الاطباء ). || درختی را گویند که هرگزبار و ثمر نیاورد. ( آنندراج ). رجوع به بُوَه شود.
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
پیشنهاد کاربران
پیشنهاد استاد میرجلال الدین کزازی در نامه ی باستان:
بَوَنده: کامل.
بَوَندگی: کمال.
پیشنهاد استاد میرشمس الدین ادیب سلطانی در ترجمانی منطق ارسطو:
فرساخته: کامل.
فرساختگی: کمال.
... [مشاهده متن کامل]
پیشنهاد استاد حلیل دوست خواه در گزارش اوستا:
رسا: کامل.
رسایی: کمال.
هر سه پیشنهاد درست است و روان و سازگار با جان زبان پارسی است.
پارسی را پاس بداریم: )
بَوَنده: کامل.
بَوَندگی: کمال.
پیشنهاد استاد میرشمس الدین ادیب سلطانی در ترجمانی منطق ارسطو:
فرساخته: کامل.
فرساختگی: کمال.
... [مشاهده متن کامل]
پیشنهاد استاد حلیل دوست خواه در گزارش اوستا:
رسا: کامل.
رسایی: کمال.
هر سه پیشنهاد درست است و روان و سازگار با جان زبان پارسی است.
پارسی را پاس بداریم: )