بوناک
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
۲. گندیده.
پیشنهاد کاربران
معطر
وزان طعام و شراب که من بدان از خطر مرگ رسته شدم سوی شما فرستاد بر دست من و اکنون من از آن طعام و شراب این خوان را بیاراستم بگونگونه خورشهای پاک و میوه های با لذت و بوناک و پیش متابعان خداوند سخنگویان آوردم و آن خوان این کتاب است که مرآنرا خوان الاخوان نام نهادم
حکیم ناصرخسرو
وزان طعام و شراب که من بدان از خطر مرگ رسته شدم سوی شما فرستاد بر دست من و اکنون من از آن طعام و شراب این خوان را بیاراستم بگونگونه خورشهای پاک و میوه های با لذت و بوناک و پیش متابعان خداوند سخنگویان آوردم و آن خوان این کتاب است که مرآنرا خوان الاخوان نام نهادم
حکیم ناصرخسرو
بوی خوش