لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. کمد یا قفسه ای با در شیشه ای که ظروف و وسایل زینتی را در آن قرار می دهند.
فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
ضربت، ضرب، سیلی، بوفه، رستوران، قفسه جای ظرف، اشکاف، کافه، مشت
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
چیزی که در فرهنگ عمید هست به اشتباه در سایت درج شده است. در واقع بوفه هیچ ربطی به شیشه ندارد. بعضی بوفه ها بالایشان، ویترین با در شیشه هم دارند که به آن بوفه ویترین گفته می شود. شیشه و نمایش موارد درون آن مربوط به ویترین است نه بوفه. الان در سایت این رو نوشته:
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ عمید: ۲. کمد یا قفسه ای با در شیشه ای که ظروف و وسایل زینتی را در آن قرار می دهند.
اصلا در فرهنگ عمید همچین تعریفی از بوفه نیست.
متن درست از فرهنگ عمید:
بوفه - بوفت Buffet قفسه ای که ظروف و لوازم سفره را در آن بگذارند، جای فروش خوراکی و نوشابه در محل های عمومی مانند باشگاه و تماشاخانه و امثال آن

... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ عمید: ۲. کمد یا قفسه ای با در شیشه ای که ظروف و وسایل زینتی را در آن قرار می دهند.
اصلا در فرهنگ عمید همچین تعریفی از بوفه نیست.
متن درست از فرهنگ عمید:
بوفه - بوفت Buffet قفسه ای که ظروف و لوازم سفره را در آن بگذارند، جای فروش خوراکی و نوشابه در محل های عمومی مانند باشگاه و تماشاخانه و امثال آن

بوفه میزی است که میزبان روی آن خوراک ( غذا، میوه و تنقلات ) و ظروف و لوازم پذیرایی را در نزدیکی میز غذاخوری میچیند.
در موارد خانگی این میز از یک طرف قابل دسترسی است و میهمانان یا میزبان پذیرایی را از این راه انجام میدهند. در موارد پذیراییهای رسمی و بزرگ این نوع میز بزرگتر بوده و از سه طرف یا چهار طرف قابل دسترس است.
... [مشاهده متن کامل]
کلمه پیشنهادی: پادیواری

در موارد خانگی این میز از یک طرف قابل دسترسی است و میهمانان یا میزبان پذیرایی را از این راه انجام میدهند. در موارد پذیراییهای رسمی و بزرگ این نوع میز بزرگتر بوده و از سه طرف یا چهار طرف قابل دسترس است.
... [مشاهده متن کامل]
کلمه پیشنهادی: پادیواری

بوفه می شه بوفه وا
خرستان . [ خ ُ رِ ] ( اِ ) گنجه . قفسه ای که در آن ظروف و امثال آن می نهند. بوفه ( در نزد فرنگان ) . خرستانه . ( از دزی ج 1ص 362 ) : فخافت منه المراءة ان یراه عندها. . . فادخلته الی خرستان عندها و خبته . . . ثم انها فتحت الخرستان علی الغلام و قالت اخرج . ( سندبادنامه ٔ عربی ص 358 ) .
چینی جا، جای ظروف