بوص
لغت نامه دهخدا
بوص.( ع اِ ) رنگ. یقال : تغیر بوصُه ُ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رنگ و لون. ( ناظم الاطباء ). || سرین و نرمی گوشت آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عجیزة. ج ، ابواص. ( اقرب الموارد ). عَجُز و سرین و نرمی پیه عجز. ( ناظم الاطباء ). || بار نباتی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نوع گوسپند و ستور.ج ، ابواص. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید