بوزی

لغت نامه دهخدا

بوزی.( اِ ) کشتی و قایق. ( ناظم الاطباء ). بوصی معرب بوزی است و آن نوعی زورق باشد. ( منتهی الارب ) :
هرکه بر درگاه او کرد التجا رست از محن
ایمن است از موج دریا هر که در بوزی نشست.
خواجه عمید لومکی.
سیراف در قدیم شهری بزرگ بوده است. و مشرع بوزیها و کشتی ها. ( فارسنامه ٔابن البلخی ص 136 ). || بمعنی ملاح نیز آمده است. ( یادداشت بخط مؤلف ).

بوزی. ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش شادگان شهرستان خرم شهر است که در بین دهستان ام الصخر و آبشاه واقع است. و از هشت قریه کوچک و بزرگ تشکیل شده است. و در حدود 10500 تن سکنه دارد و قراء آن جهانگیری ،قطرانی سوده است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

بوزی. [ ] ( اِخ ) دهی از دهستان ده ملابخش هندیجان است که در شهرستان خرمشهر واقع است و 200 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

بوزی. ( اِخ ) قصبه مرکز دهستان بوزی بخش شادگان شهرستان خرمشهر است که 3434 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

قصیه مرکز دهستان بوزی بخش شادگان شهرستان خرمشهر است .

دانشنامه عمومی

باوزی ( به فرانسوی: Bauzy ) یک کمون ( فرانسه ) در فرانسه است که در canton of Bracieux واقع شده است. [ ۱] باوزی ۲۴٫۷ کیلومتر مربع مساحت دارد ۸۵ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس بوزیعکس بوزی
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بوزی buzi یا بوز buz: [اصطلاح صنایع دستی] پاشنه ی جوراب

بپرس